تنفر

مــتــنـفـرم
از همه مــتــنــفـرم...
از دختر پسرایی که باکثافت کاریاشون باعث میشه همه رو ب یه چشم ببینن
از پسری که همه روهرزه میدونه جزناموس خودش
از دختری که بخاطر یه پسر آشغال تنشو میفروشه
از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن
از پسری که تا یه عزیزم بش میگی،میگه شماره بده.
از دختری که عشقه لاس زدن با پسرا رو داره
از پسری که تو خیابون و تاکسی خودشو میماله به دختر مردم
از دختری که توخیابون تا نگاش میکنی نیشش تا بناگوش بازمیشه
از دختری که تا باباش بش میگه بالا چشت ابروهه با بقالی سر کوچه رفیق میشه تادوتا عزیزم بش بگه پایه خونه خالی هم میشه.
متنفرم از عشق و عاشقی
متنفرم از خودم
از رفیقای بی معرفتم
از بغضای گلوم
از قرص های هر شبم
از دل بی کسم
از حرفای دلم که"هیچکس"نمیدونه
از این دلتنگی
از این سرزنش ها
از اینای ک مخاطب خاصشونو میزنن تو سراونایی که بی کسن
از اینایی که نقاب میزنن
 از این دنیای لعنتی
خدایــــا "مــن"نه میتونم به دنیام بچسبم نه به آخرت به پهلوی شکسته زهرا(س)قسمت میدم"یا اعتقاداتمو نابود کن یا بهم اراده بده
خـــســـتـــه شدم از این دربه دری